دوشنبه 94/5/19
•
4:10 عصر
با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
MiNaa
•
نظر
با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
دلم میان این همه آدم … ،
فقط کمی… ،
سادگی می خواهد… ؛
کسی را می خواهد که نپرسد:
“حواست به من هست؟ ”
“فقط بیاید با اندک نگاهی … ، آرام بگوید :
“حواسم به تو بود…!
تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
ادامه مطلب...
تا چشم تو
خلاف لبت حرف میزند...
حظیست در سکوت که در اعتراف نیست!
کجای چهار فصل نام تو می گنجد . . .؟
رویش از توست
بهار
بهانه
باران هم !
تو ...
فصل پنجم شاعرانه های منی ...!