صدایم که میکنی بغض خفه می کند نفس هایم را ...
برای لحظه ای ضربان کند قلبم می ایستد!!
هربار که نگاهم میکنی میمیرم ....میفهمی؟!!
تو اما آرامی ..
ادامه مطلب...
صدایم که میکنی بغض خفه می کند نفس هایم را ...
برای لحظه ای ضربان کند قلبم می ایستد!!
هربار که نگاهم میکنی میمیرم ....میفهمی؟!!
تو اما آرامی ..
ادامه مطلب...
بیخوابی همدم چشم هایم شده...
در قعر تاریکی ها گم میشوم...
میترسم از فریاد های بی صدای تنهاییم ...
آن دم که سکوت میهمان شب می شود یاد من باش!
یاد تمام خاطرتمان...
مالکم شو تا تمام نشوم ...
باش تا دیگر آرزوی نبودن نکنم ...
به چه سان میخواهی مجازاتم کنی؟!!
مرا که بی تو بودن را از بر شده ام!!
HamRaZ
آهی که از درونم برمیخیزد را دوست دارم !
او مرا می فهمد...
هربار که به تو فکر میکنم همچون مادری پر مهر به سراغم می آید...
از عمق وجودم سرچشمه میگیرد و با یک حسرت به اوج می رسد
و قطره اشکی را نیز با خود همراه می سازد...
خودخوریم را در خود محو میکند و میگوید این نیز بگذرد!!
و من هربار با تکرار این مکرره دست فراموشی را میگیرم و با خود همراه می سازم!
HamRaZ