شنبه 94/7/11
•
6:9 عصر
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو،
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو،
تمام طناب را راه بروم
و نیفتم از دهان تو
گیرم گرم بنوشی ام
گرم بپوشی ام
گرم ببوسی ام
گرمتر...
یا گیرم این لبخند گرم کج ات بحث انگیزترین تابلوی نقاشی قرن بعد شود
با اینها چیزی از قد تنهایی های من آب نمی رود!
و هنوز شبها روی شعرها از این پهلو، به آن پهلو...
...
برای دوست داشتنت،
لبخندهایت را نه،
دلت را لازم دارم!
مهدیه لطیفی
MiNaa
•
نظر