شنبه 94/6/7
•
12:9 عصر
چند سالی می شود من خاطرم آزرده است
یک نفر قلب مرا دزدید و با خود برده است
خانه غمگین، قاب خالی، ساعتی درگیر خواب
روی قالی تک تکِ گل هایمان پژمرده است
MiNaa
•
نظر
چند سالی می شود من خاطرم آزرده است
یک نفر قلب مرا دزدید و با خود برده است
خانه غمگین، قاب خالی، ساعتی درگیر خواب
روی قالی تک تکِ گل هایمان پژمرده است
دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی
ضربانم تند می زند
وقتی مرا نفس می خوانی
و مجاب می کنی ام
حتی از کوچکترین دروغ ها
وقتی نگاهت را
به لبانم می دوزی